انشا

بهترین مدرسه – انشا دانش آموزان

انشا برتر را انتخاب کن- مدرسه بدون کیف بهار آزادی اصفهان

موضوع :مدرسه

در شب یلدای پارسال خانم مقدس زاده تصمیم گرفت جشن بزرگی برای ما برگزار کند او به ما گفت هر کس می‌تواند از خانه میوه یا خوراکی های خوشمزه بیاورد من دو تا پرتقال و مقداری انار دانه شده که مادرم  آماده کرده بود با خود به کلاس بردم بعضی بچه ها میوه و بعضی دیگر آجیل، پفیلا ،شیرینی و خوراکی های گوناگون دیگر آورده بودند خانم مقدس زاده به ما گفت هرکس لباس محلی زیبا دارد با خود بیاورد تا بتواند عکس زیبا بگیرد من لباسم را بردم و وقتی عکس گرفتم به دوستانم که لباس محلی نداشتن قرض دادم تا با خانممان که ننه سرما  شده بود عکس بگیرند بعد از عکس تمام خوراکی ها را خوردیم آن روز خیلی به ما خوش گذشت.

موضوع : مدرسه

اولین روز مدرسه من به همراه مادر بزرگ و پدر بزرگم به مدرسه آمد این مدرسه خیلی شلوغ بود من که یکمی میترسیدم این مدرسه هم مثل مدرسه سال پیش هم خوب نباشد که یک دفعه با صدای آنیتا ـنیتای یک نفر پرسید یک نفر به عقب برگشتم دیدم همکلاسی مدرسه قبلم نوژان بود من خیلی خوشحال شدم که او را دیدم بعد از جشن وارد کلاس شد این خانم معلم با لبخند و مهربانی زیاد وارد کلاس شد. خودش را معرفی کرد که بسیار مهربان و دلسوز بود از آن روز دو ماه می‌گذرد و من از این که در این مدرسه درس می خوانم خیلی خیلی خوشحال هستم و دلم می خواست کلاس اول را هم در این مدرسه بودم. من دوست دارم با درس خواندن و دقت کردن به حرف های خانم معلم تمام مهربانی او را جواب بدهم . مدرسه ما خیلی خیلی زیباست

موضوع :مدرسه

من راینا و صبا باهم خیلی دوست هستیم من و صبا با هم در سینما کنار هم نشستیم راینا دو صندلی کنار تر است ما فیلم وای آمپول را دیدیم و خلاصه آن را برای خانم تعریف کردید امروز به من که خیلی خیلی خوش گذشت نمی‌دانم که به صبا هم خوش گذشته یا نه فکر کنم به راینا خوش گذشته باشد چون او پفیلا آورده بود و به همه تعارف کرد من گفتم من خیلی پفیلا دوست دارم .به من هم  پفیلا می‌دهی؟ راینا گفت بلی به تو هم پفیلا می‌دهم بیا این مال توست من که به خانه رفتم به مادرم گفتم که در سینما خیلی خیلی خوش گذشت امروز برای من روز خوبی بود من همیشه این خاطره را فراموش نمی‌کنم.

موضوع : مدرسه

من توی مدرسه بدون کیف بهار آزادی درس می خوانم در کلاس اول که بودم یک روز خوب مادر و پدرم و خاله مهناز به مدرسه آمدند آنها برای من یک کیک تولد آورده بودند من خیلی تعجب کردم چون نمی‌دانستم تولدم است وقتی آنها را دیدم خیلی خوشحال شدم بعد دوستانم و خانم مقدس زاده برای من دست زدند و شعر تولدت مبارک خواندند این خاطره برای من خیلی جالب بود و یادگار قلبم ماند.

موضوع :مدرسه

من در تابستان لحظه شماری میکردم تا اول مهر شود و من به مدرسه بروم و با خانم معلم و دوستانم آشنا شوم مدرسه جای خوب و دل نشینی است. بچه ها مهربان هستند معلم خیلی مهربان است بچه ها باهم بازی می‌کنند معلم درس یاد می دهد بچه ها درس یاد می‌گیرند و بچه ها در مدرسه غذا میخورند .بچه ها در زنگ تفریح بازی می‌کنند ما تکلیف ما را در مدرسه انجام می‌دهیم من در مدرسه دوست های خوبی دارم معلم کلاس اول الفبا را یاد داد من از او تشکر می کنم او به ما خواندن و نوشتن یاد داد و املا های زیادی یاد داده .من  حالا کلاس دوم که آمده ام خیلی از زحمتی که کشیده بود ممنونم. خانم  کلاس دوم ما خیلی مهربان است و من خیلی او را دوست دارم.

موضوع : مدرسه

یکی از روزهای آخر سال وقتی از مدرسه به خانه برگشتم خانم معلم به مادر ها گفته بود که فردا می خواهم دانش آموزانم را به پارک ببرم با مادرها مشورت کرد و آنها قبول کردند من با سارینا و راینا دوست های خوبم در ماشین مادر راینا نابودیم پارک نزدیک مدرسه رفتیم در پارک با دوستانم بازی کردیم و خوراکی های مختلف خوردیم خیلی خوش گذشت آن روز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود.

موضوع : مدرسه

من خیلی خوشحالم که امسال به این مدرسه آمدم من از این مدرسه خاطره دارم من معلم مهربان دارم مدیر ما خوب است من دوستای خوبی پیدا کردم من قول می‌دهم که دانش آموز خوبی باشد تا همه از من راضی باشند.

موضوع : مدرسه

یک روز قرار بود از طرف مدرسه به سینما ببرند من خیلی خوشحال بودم و از  یک روز قبل از رفتن به سینما خودم را آماده کردم .مادرم وسایل مورد نیاز من را برای رفتن به اردو آماده کرد . من صبح آن روز که از خواب بیدار شدم خیلی خوشحال بودم و به مدرسه  رفتم وقتی به مدرسه رسیدم دیدم همه دوستانم آماده رفتن به اردو هستند. بعد از مدتی یک مینی‌بوس آمد خانم معلم ما را به نوبت سوار مینی بوس کرد در راه خیلی به ما خیلی خوش گذشت ما به سینما رسیدیم من و دوستم کنار هم روی صندلی نشستم و شروع به دیدن فیلم کردیم و با همدیگر خوراکی خوردیم فیلم خیلی زیبای بود من موضوع فیلم را دوست داشتم بعد از تمام شدن فیلم دوباره خانم معلم ما را به نوبت سوار مینی بوس کرد و به مدرسه برگشتم این روز خیلی خوبی بود و به من خوش گذشت.

موضوع : مدرسه

من در کلاس اول دوستی داشتم به نام سارینا حضرتی من  با او دوست صمیمی بودم و همیشه دوست بودیم و هیچ موقع قهر نمی کردیم و در خانه که بودیم همیشه بهم زنگ میزدیم یک روز باهم به تولد صبا رفتیم خیلی خوش گذشت من و سارینا خیلی دوست داشتم به خانه هم برویم ولی توانستیم.

 موضوع انشا: مدرسه

آن روز  با دوستانم بازی کردم آن روز به من خیلی خوش گذشت باهم نقاشی کشیدیم خانم رمضانی برای همه بچه ها ستاره دادند  خانم شکرچی به بعضی ها جایزه دادند.

موضوع: انشا مدرسه

آن روز روز خوبی بود که اسمش اول سال می باشد من آن روز را دوست دارم که به کلاس اول میرفتم من آن روزی را دوست دارم که با ستایش و ملیکا بودم

موضوع:مدرسه

این مدرسه را خیلی دوست دارم از زنگ هنر وریاضی و علوم خوشم می آید . مدرسه پر از علم و داناییست دوستان خوبی

دارم، معلّم ،ناظم، خانم،بهداشت ،مدیر را هم خیلی دوست دارم ،مدرسه آدم را سر گرم می کند .زنگ ورزش خیلی خوش می

گذرد .من طناب بازی را دوست دارم .مسابقه دو خیلی خوب است تمام این کارها در مدرسه انجام می شود .زنگ تفریح در

کنار دوستانت هستی ،هر چه در مدرسه بیشتر باشیم بیشتر خوش می گذرد.ما بچّه ها از ساعت ۸ صبح تا۳ بعد از ظهر در کنار

هم خوش میگذرانیم زنگ آخر از مدرسه خارج می شویم و به خانه بر می گردیم .

باز آمد بـوی مـاه مدرسـه           بوی بازی های راه مدرسه

بوی ماه مهر ماه ماه مهربان        بوی خورشید پگاه مدرسه

زنـگ تفریـح و هیـاهـوی             نـشـاط خنـده های قاه قاه

روز اول مـدرسـه لالـه ای           خواهم کشید بر تخته سیاه مدرسه

موضوع: معلّم

من کسی را میشناسم که دانا است .یارو یاور من هم است .ایشان نامی دارد به نام معلّم

درس دادن معلّم مثل آواز عشق می ماند .معلّم عزیزم دوستت دارم .شما به ما آموختید که حجم یعنی مقدار فضاییی که یک مادّه اشغال می کند ،این درس ها را شما با عشق به من تقدیم کردید معلّم  عزیزم من عذر می خواهم که شما ودوستانم را اذیت می کنم خانم صفیان من خیلی خیلی معذرت می خواهم. خانم عزیز لبخند شما مثل گل است وقتی ریاضی درس می دهید احساس می کنم یک ریاضی دان کوچک هستم من دو سال در مدرسه ی دیگر درس می خواندم ولی پیش شما بودن من را خیلی خوشحال تر می کند من دوست دارم بتوانم در این مدرسه شاگرد اوّل باشم و باعث خوشحالی خانواده و معلّم بشوم مادر من هم مربّی یک باشگاه است و میدانم مربّی بودن کار آسان و هر کسی نیست من آرزو می کنم خانم صفیان ومادرم وتمام معلّم های زحمت کش همیشه سلامت و تن درست باشند من هم دوست دارم در  آینده مانند خانم صفیان و مادرم و  تمام معلّم های مهربان انسان مفیدی بشوم.

موضوع :معلم

از آن وقت که به مدرسه آمدم ،با شخصی مهربان به نام معلّم آشنا شدم .او مثل شمع می سوزد تا به ما علم و دانش بیاموزد .

معلّم مادر دوّم ما و مدرسه خانه دوّم ماست که در انجا علم و دانش می آموزیم .معلّم عزیزم من تو را خیلی دوست دارم چون تو مرا با کلمات آشنا کردی و محبت را به من آموختی و به من یاد دادی که چگونه در زندگی آدم مفیدی باشم و با تلاش و کوشش آینده ی خود را بسازم .

من امیدوارم با درس خواندن بتوانم ذره ای از زحمت های شما را جبران کنم.

موضوع :معلم

من معلم خود راخیلی دوست دارم .معلّم من بهترین و مهربان ترین معلّم دنیاست

خانم صفیان …

شما با هر درسی که به من می دهید علم من رازیاد می کنید و اطلاعاتم را افزایش می دهید .

شما با هر لبخندی که به من می زنید دنیا را برای من زیباتر می کنید .لبخند شما برای من زیباترین لبخند دنیاست .

شما در مدرسه مانند مادری مهربان و دلسوز برای من هستید و به من در تمام کارهایم کمک می کنید .

شما با هر تشویقتان به من انرژی می دهید تا بهتر درس بخوانم .

خانم صفیان شما به من کمک می کنید تا درس هایم را بهتر یاد بگیرم ،به من کمک می کنید تا به راحتی دوست های خوبی پیدا کنم ،به من یاد می دهید تا چگونه با خانواده و دوستانم با احترام رفتار کنم و به من درس های دین وزندگی می دهید تا با استفاده از آن ها درست ترین کارها را انجام دهم .آرزوی من این است وقتی بزرگ شدم مانند شما معلّمی خوب باشم و مانند شما دانش آموزانم را دوست داشته باشم .معلّم عزیزم از شما برای تمام زحماتی که برای من می کشید ممنونم.

موضوع: دوست خوب

من از بچه های کلاس سوم راضی هستم آنها برای معلّم گل می آورند.من یکی از آنها را بیشتر دوست دارم اسم او مانلی است .مانلی سر کلاس مرتب است .یکی دیگر از دوستانم پریا است .مانلی و پریا بهترین دوستان من هستند آن ها هم درس خوان هستند و هم دانشمند ،من هم درس خوان و دانشمند هستم . پریا ومانلی شما بهترین دوست های من هستید ،دوستتان دارم.

از طرف دنیا به مانلی و پریا.

موضوع: نعمت های خداوند

خداوند مهربان به من نعمت های زیادی داده است ، این طبیعت پاک به نظر شما نعمت کیست ؟نعمت خداوند من از خدا تشکّر می کنم که این همه نعمت به ما داده است من عاشق نماز خواندن هستم و به خداوند قول می دهم از نعمت هایش خوب استفاده کنم یک روز رفته بودم بیرون بچّه ها زباله در خیابان می ریختند و آقای محیط بان زباله ها را جمع می کرد رفتم و کمکش و به او غذا دادم و آن آقا از من تشکر کرد و من اینگونه از اوتشکر کردم که خداوند از من راضی باشد.

موضوع:دوست خوب

دوست من زیبا است .من هیچ وقت با دوستم قهر نمی کنم .دوست خوب هیچ وقت من راتنها نمی گذارد .وقتی با دوست خوبم بازی می کنم خوشحالم و آرامش زیادی دارم .من همیشه از دوست خوبم مراقبت می کنم . او خیلی با من مهربان است .البته بعضی از آ نها هم عصبانی هستند.هر چه باشد فرقی نمی کند  چون هیچ وقت من با دوستم قهر نمی کنم .من دوستم را دوست دارم هم اینکه با من خوب است هیچ وقت نمی خواهم دوستم از پیشم برود .

اگر گفتید دوست خوب من چه کسی است ؟شیدا و عسل

موضوع:دوست

دوست خوب من مثل گل می ماند .دوستی که ۴ سال با من درس خوانده است .دوست خوب من وقتی می خندد مثل گل ها

می ماند.دوست خوب من دوست صمیمی من است دوستی که با مزه است .هر وقت که حرف می زند آن دندان های

خرگوشی اش پیدا می شود.صدای آن مثل گنجشک ها می ماند.من خیلی دوستت دارم ای دوست خوب .تو خلاصه شدی از

زیبایی،تو بهترین دوستی هستی که من تا به حال داشتم. ای دوست خوب من تو را بیشتر از هر کسی دوست دارم .بیا با هم

همیشه.دوست باشیم و هیچ وقت از هم جدا نشویم ، بیا دست هم رابگیریم و هر چه زیبایی هست را به خاطر بسپاریم و

شاد باشیم .تو دختر خوب و زیبا و مهربانی،با آرزوی سلامتی برای تو دوست خوب ومهربان وزیبا .دوستت دارم ای دوست خوب من.

موضوع:دوست

دوست خوب من مثل گل می ماند وقتی می خندد دنیا برای او می شود دوست خوب وقتی می خندد دندان های سفید و

براق مشخص می شود .من خیلی خوشحال می شوم دوست خوب همرا تو است.

دوست خوب را حمایت کن می دانی چرا ؟چون دوست همیشه با تو بوده و همیشه همراه تو بوده تو هم همیشه همراه او

باش تا دوست خوبت ناراحت نشود.شاد و پیروز باشید .

تقدیم به دوست های خوبم زینب و پریا

موضوع:مدرسه

قبل از اینکه من در مدرسه ثبت نام شوم اول گفتم به مادرم گفتم نمی خواهم در این مدرسه باشم اما گفتم در مدرسه ای

می روم به نام بهار آزادی مادر گفت:«بله »

بعد که در مدرسه رفتم دیدم که خیلی از بچه های مدرسه زیبا و پاکیزه هستند .بعد دوست های خوب و مهربان پیدا کردم اما

وقتی عصبانی شوند کمی داد می زنند و ما گوش درد می گیریم معلم ما که وارد می شود و بچه ها سر وصدا می کنند معلم

عصبانی نمی شود بنابراین من وقتی می خواستم ثبت نام کنم به مدیر ،معلم ،معاون ها احترام می گذارم چون که آن ها خیلی

خوب و به بچه ها احترام می گذارند ما هم باید احترام بگذاریم من دوست دارم که معلم بشوم چون درس دادن به بچه ها

خوب است .من دوست دارم اگر به من هم احترام گذاشته شودو من هم به هر کسی با من مهربانی کند احترام می گذارم.

موضوع: معلم

معلم ما خیلی معلم عالی است.معلم ما تلاش می کند که به خوب درس بدهد .من معلم خود را دوست دارم.

یک روز معلم ار من پرسید لطفا یک شعر بخوان من هم  شعر همبازی را خواندم

کودکی با کاغذ قایق کوچکی ساخت قایقش را لب رود برد و در آب انداخت رود آن قایق را برد تا جایی دور

کودکی داشت از آنجا عبور می کرد ناگهان قایق را بر ساحل دید ناگهان بر لب او  گل شادی رویید لحظه ای قایق را با تعجّب نگریست گفت پس یک نفر با من هم بازیست.

معلم من از من تشکر کرد و من را بوسید معلم ما خیلی معلم عالی است من تا هوا هم بیشتر دوستشان دارم.هم اینکه بد اخلاق نیستند و به ما آرام درس می دهند من از خدا می خوام معلم ما را سلامت نگه دارد.

موضوع:معلم

سال گذشته که من کلاس دوم بودم،خانم معلم که بسیار مهربان و دوست داشتنی بودند ، من را برای درس دادن پای تابلو

صدا زد. به طرف سکویی که روی آن می ایستادیم و درس جواب می دادیم ، رفتم .وقتی سوال های خانم معلم را جواب

دادم خواستم به طرف نیمکت بروم ،ناگهان پایم از روی پله لیز خورد و پیشانی من به لبه ی میز خانم معلم خورد و پیشانی

من شکاف خورد ،خانم رحیمی خیلی ناراحت شد و ازناظم مدرسه خواست که به مادرم زنگ بزند و آن ها تا قبل از رسیدن

مادرم من را به دفتر مربی بهداشت بردند وپیشانی مرا پانسمان کردند.

وقتی مادرم به مدرسه رسید،از دیدن من در آن حالت بسیار ناراحت شد و من را در آغوش گرفت بعد به همراه مادر بزرگم

به بیمارستان رفتیم و پرستار زخم من را بخیه کرد و گفت :تا چند روز دیگر جای زخم خوب می شود و به خانه برگشتیم.

از آن موقعه به بعد وقتی روی پله یا هر بلندی می روم خیلی مراقب هستم تا دیگر از این طور اتفاق ها برایم نیفتد.

موضوع:دوست

برای این که دوست پیدا کنی باید خود را لایق و آماده دوستی بار بیاوری.

معجزه ای وجود دارد که دوستی نامیده می شود و در میان دل اقامت دارد شما نمی دانید که چگونه به وجود می آید و

چگونه آغاز می شود.اما شادمانی که برایتان به ارمغان می آورد همیشه موهبتی خاص می بخشد و  شما متوجه می شوید که

دوستم ارزشمندترین نعمت خداوند است!

قلب ،لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد .

موضوع:دوست

دوست خوب من آرشیدا است.او درسش خوب است من او را خیلی دوست دارم .

من دوست دارم هر سال که پایه ی بالایی که می روم او با من باشد ،او خیلی زیبا است ما  هم کلاسی هستیم و ما هم دیگر

دوست خوب من خیلی مهربان است ،ما با هم خیلی صمیمی هستیم او با من بسیار خوب صحبت می کند .

ما هیچ وقت با هم با هم قهر نمی کنیم و او هیچ وقت مرا مسخره نمی کند .ما زنگ های تفریح با هم هستیم.

موضوع: دوست خوب

من یک دوستی دارم که همیشه وقتی ناراحت می شوم به من دلداری می دهد .

می دانید که اسم دوستم که خیلی دوستش دارم دینا است ،ولی من همه دوستانم را دوست دارم اما دوستم دینا را بیشتر دوست دارم تازه من یک دوست خوب دیگر دارم که مثل دینا مهربان است اسم آن دوستم عسل هست . من و دینا و عسل با هم بازی های خیلی زیبایی می کنیم و من خیلی دوستشان دارم و هیچ وقت با هم قهر نمی کنیم و همیشه دوست هستیم من خصوصیات عسل و دینا را دوست دارم مثلا عسل با مزه است و دینا مهربان و شیطون است. من و عسل دینا خیلی همدیگر را دوست داریم و هیچ وقت از هم جدا نمی شویم و تا ابد با هم دوست هستیم .

موضوع :مدرسه

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود

وقتی بچه ها می خواهند درس یاد بگیرند باید در مدرسه درس بخوانند در مدرسه مدیر ، معاون ومعلّم وجود دارد وقتی اول سال است بچه ها با معلم های جدید و دانش آموزان آشنا می شوند.

موضوع :مدرسه

ما در مدرسه بهار آزادی درس می خوانیم ،ما درمدرسه جشن های خوب و جالبی داریم جشن های مدرسه بابت مناسبت های مختلف است ،ما در مدرسه به جز جشن به اردو هم می رویم اردوهای مدرسه علمی و آموزنده  هستند. ما در اردوی مدرسه حتما شرکت می کنیم به همین دلیل به ما بسیار خوش میگذرد.ما کلاس های زیادی در مدرسه داریم کلاس های مدرسه ما بزرگ زیبا هستند. در هر کلاس طرح های تشویقی زیبایی روی دیوارها نصب شده است. در هر کلاس کمدهایی به تعداد دانش آموزان وجود دارد که دانش آموزان وسایل خود را در آن بگذارند.

موضوع :مدرسه

من و دوستم کیانا زنگ های تفریح می رویم بیرون مدرسه برای درس خواندن است. درس خواندن برای نمره و جایزه نیست و برای شغل آینده ماست ما در کلاس هایمان دعوا نمی کنیم و خیلی ساکت هستیم مدرسه خانه دوم ما است و ما از آن خوشمان می آید معلمان ما بسیار مهربان وکوشا هستند .

موضوع :بهترین مدرسه

مدرسه خانه ی دوم دانش آموزان است .باید مدرسه مثل خانه مان تمیز نگه داریم. به مدرسه احترام بگذاریم، ما از مهدکودک در مدرسه درس می خوانیم و حتی با معلمان می گفتیم و می خندیدیم.

من از مدرسه دخترانه غیر دولتی بهار آزادی خیلی راضی هستم. حیاط مدرسه پر از گل و گیاه زیبا است که همه ی آنها مثل معلم های ما می مانند. من واقعا مدرسه را خیلی خیلی دوست دارم. بدون مدرسه نمی شود  زندگی کرد.

موضوع :مدرسه

مدرسه مکانی است بسیار مقدس که ما با ادب دانش آشنا می شویم بزرگی می فرماید هر مدرسه ای که ساخته می شود یک زندان خراب می شود .

مدرسه ما دارای کادری خوب و دلسوز است مدیر دلسوز و دانایی خانم آزادی دارد آموزگاران ما خانم

بخشایی،خانم کلاهدوزان ، خانم رمضانی که مسئول هنر و خوشنویسی است ،خانم کدخدایی معاون مدرسه می باشد .

ما باید با رعایت قوانین مدرسه و خواندن درس ها از کلیه ی مسئولین تشکر کنیم

موضوع :مدرسه

سلام بچه ها من دینا هستم دوست شما ،من در مدرسه زیبای بدون کیف بهار آزادی درس میخوانم .

من در این مدرسه با دوستان زیادی آشنا شدم دوستان من بسیار مهربان وبا محبت هستند .من بهترین معلم ها را دارم .زنگ تفریح به حیاط می روم و با دوستانم بازی میکنم .من بعضی وقت ها در زنگ تفریح تنها هستم ولی زود دوستم را پیدا میکنم .در مدرسه ما معلم های بسیار باهوشی وجود دارد سرکار خانم مریم آزادی مدیر مدرسه ما هستند ما به داشتن این مدیر مهربان افتخار میکنیم.

موضوع انشا: مدرسه

آیا می دانید واژه مدرسه یعنی چه؟

مدرسه یعنی مکانی که در آن درس می خوانیم. من باید هر روز ساعت ۷:۳۰ در مدرسه باشم. من همیشه از مدرسه تا خانه و یا خانه تا مدرسه را پیاده می آیم. من باید همیشه به موقع در مدرسه باشم. وقتی به مدرسه می روم می بینم که ماشین های زیادی از کنار من عبور می کنند. من باید مراقب باشم که ماشین ها با من تصادف نکنند. من هروقت داخل مدرسه می شوم سریعا وسایلم را داخل کلاس می گذارم. سپس در صف صبحگاه می ایستم. در مدرسه ی ما هرروز صبحگاه اجرا می شود. هر روزی از هفته نوبت یک کلاس متفاوت است. من بیشتر وقت ها در برنامه صبحگاه قرآن و پیام قرآنی می خوانم. ما بعد از برنامه صبحگاه ورزش می کنیم. بعد هم دعای فرج می خوانیم. بعد به ترتیب کلاس ها به کلاس خود می رویم. ما هر زنگ درس ، یک زنگ درس متفاوت داریم.

ما زنگ های دوم یا اول شادی می کنیم. ما به این زنگ ، زنگ شادی می گوییم. ما معلمان و معاونین خوبی داریم. من معلمان و معاونین مدرسه را اذیت نمی کنم.  زیرا آنها مسئولیت سنگین در قبال بچه ها دارند. آن مسئولیت این است که باید از بچه ها محافظت کنند. به ما در زمان ظهر ناهار می دهند. من بسیار از خدا بخاطر مدرسه ی خوب ، معاونین خوب، معلمین خوب ، کلاس خوب و پدر و مادر خوب تشکر میکنم.

موضوع :مدرسه

مدرسه مکانی برای آموختن علم و دانش می باشد. در اصل مدرسه خانه ی دوم کودکان می باشد که برای ساعاتی در روز دور از خانواده مشغول آموختن دانش می باشند .آموزگاران ما سالیان سال ،مشغول تعلیم وتربیت دانش آموزان می باشند،تمام کسانی که پیروز و موفق هستند خود را مدیون معلمانشان می دانند. چه بسیار معلمانی که سخنان خردمندانه شان در کلاس درس باعث تحول عظیم زندگی دانش آموزان شده است.این خانه ی دوم ما بچه ها می باشد که در آنجا با احساس امنیت و آرامش در کنار معلمان و دانش آموزان مشغول علم آموزی می باشیم و زمان های شادی را همراه دوستانمان در زنگ تفریح می گذرانیم .ما باید از این فرصتی که در اختیار داریم استفاده کنیم چون دیگر این روز های خوب تکرار نخواهد شد ،و ما باید قدردان زحمات معلمانمان باشیم.

موضوع :مدرسه

من اولین روزی که به مدرسه رفتم خیلی ذوق داشتم که دوستان جدیدم را ببینم

من وقتی به مدرسه رفتم با دوستان جدیدم آشنا شدم و با ان ها به وقتش درس می خواندم و به وقتش بازی می کردم.روز اول که به مدرسه رفتم با معلم های مهربان و با ناظم های مهربان آشنا شدم یک مدیر مهربان هم آنجا بود مدیرمان با بچه ها شادی می کرد . ما در مدرسه درس های زیادی یاد می گیریم. و سوادمان زیاد  می شود .در مدرسه به ما زیاد  خوش می گذرد و خیلی مدرسه زیبا است .در آنجا معلم های مهربانی هستند .مدرسه خانه ی دوم ما است . معلم ها مادر دوم ما هستند ، حتی ناظم ها هم مادر سوم ما هستند. این مدرسه خوب است که تا ساعت سه آنجا هستیم چون می توانیم تا ساعت سه با معلم هایمان و دوستانمان باشیم . در مدرسه معلم هایمان ما را پای تخته وایت برد می برند و از ما سوال های درسی می پرسند من خیلی دوست دارم پای تخته بروم وقتی درس هایمان به آخر رسید .زمستان تمام می شود و تابستان شروع می شود .ما آخر مدرسه ها با معلم های عزیزمان که به ما درس های زیبا آموختند خداحافظی می کنیم و شاید هم به ما هدیه بدهند و ما را خوشحال کنند . مدرسه بسیار چیزهای زیادی یاد می گیریم تا سال بعد خداحافظ به همه معلم ها و ناظم ها و مدیرمان.

موضوع :مدرسه

اسم من مدرسه است هر سال دانش آموزان جدیدی به مدرسه می آیند همه با پایه های مختلف. در کشور ما ایران مدرسه های زیادی است با قانون های زیاد .بهار آزادی نام مدرسه ایی است که معلم و کارکنان خوبی دارد. در بعضی از مدارس در یک نیمکت ۳ نفر و یا حتی ۴ نفری می نشینند ولی در مدرسه بهار آزادی در یک نیمکت ۲ نفر می نشینند .در نیمه ی آبان هم ی مدارس شورای دانش آموزی خود را انتخاب می کنند  روزی که مدرسه ها باز  می شود همه ی بچه ها برای خریدن وسایل خیلی خوشحال می شوند و خیلی دوست دارند بروند مدرسه تا از وسایلشان استفاده کنند وقتی مدرسه شروع می شود همه ی بچه ها دوست دارند که امتحان هایشان را خوب بدهند و دوست دارند کارنامه هایشان خوب باشد اما دیگر دانش آموزان برای امتحان دوست دارند که خیلی زود تمام شود.

موضوع :مدرسه
سلام ، من مدرسه هستم .می خوام یک عالمه از غصه هایم را با شما در میان بگذارم .مثلا اولین غصه یا ناله ی من زیاد دویدن کلاس های پنجم است، چون آنها این قدر روی من می دوند که من آرتروز میگیرم و ماشاالله هر چه هم داد و فریاد کنی بیشتر روی تو می دوند .دومین ناله ی من که خنده دار است تشنگی من است که به لطف بچه ها که روی من آب می ریزند سیر آب می شوم .سومین ناله یا در واقع بزرگترین و آخرین ناله ی من زباله هایی است که بچه ها توی کلاس ها و حیاط من می ریزند و باعث بوی بد و کثیف و زشت بودن من باعث می شود که دانش آموزان جدید دوست نداشته باشند ثبت نام نکنند. تا ناله و خنده های بعد خدانگهدار  🙂

موضوع :مدرسه

سلام من مدرسه هستم .صبح که میشه دهنم باز می کنم و تعدادی از بچه ها را در خود جای می دهم .در من کلاس های زیادی وجود دارد از کلاس اول تا ششم .

بچه ها در من بازی می کنند و درس می خوانند و …. هم خوش می گذرانند هم درس می خوانند و گاهی وقت ها هم به اردو می روند در نیمه ی اوّل آبان بچه ها شروع می کنند تا یک سری برگه ها را روی من بچسبانند،این برگه ها را به خاطر شورای دانش آموزی می چسبانند .

شورا:یعنی تذکر دادن به کار های بد بچه ها

خب واقعا هم باید تذکر بدهند چون روی من خیلی می دوند و مرا زیر پاهایشان لگد می کنند ،وای از صبح که بچه ها به داخل هم می آیند لحظه شماری می کنم تا زنگ آخر بخورد و من یک استراحت طولانی بکنم .چون هوس یک خواب طولانی کرده ام .

خب تا داستان های پر دردسر دیگر خداحافظ

 

موضوع :مدرسه

اسم من مدرسه است هر سال دانش آموزان جدیدی به مدرسه می آیند همه با پایه های مختلف. در کشور ما ایران مدرسه های زیادی است با قانون های زیاد .بهار آزادی نام مدرسه ایی است که معلم و کارکنان خوبی دارد.در بعضی از مدارس در یک نیمکت ۳ نفر و یا حتی ۴ نفری می نشینند ولی در مدرسه بهار آزادی در یک نیمکت ۲ نفر می نشینند .در نیمه ی آبان هم ی مدارس شورای دانش آموزی خود را انتخاب می کنند  روزی که مدرسه ها باز  می شود همه ی بچه ها برای خریدن وسایل خیلی خوشحال می شوند و خیلی دوست دارند بروند مدرسه تا از وسایلشان استفاده کنند وقتی مدرسه شروع می شود همه ی بچه ها دوست دارند که امتحان هایشان را خوب بدهند و دوست دارند کارنامه هایشان خوب باشد اما دیگر دانش آموزان برای امتحان دوست دارند که خیلی زود تمام شود.

موضوع :مدرسه

 

سلام بچّه ها من ستایش هستم میخواهم در مورد اولین روز مدرسه برایتان بگویم .اولین روز مدرسه مهر ماه است .

ما در اولین روز مدرسه با معلّمان جدید مدرسه اشنا می شویم.

به پایه های بالاتر می رویم و دوستان جدیدتر  پیدا می کنیم درس هایمان سخت وآسان می شود .در نیمه آبان هر سال شوراهای دانش آموزی را انتخاب می کنند و.ما در مدرسه تلاش و کوشش می کنیم تا درس هایمان خوب و عالی شود . من معلمانمان رادوست دارم و همین طور مدیرمان را آن ها خیلی مهربون هستند .مدرسه را دوست داریم چون علم ودانش همه را زیاد می کند خیلی لذّت بخش است چون بعد بزرگ می شویم خاطرات آنها در ذهنمان می ماند

موضوع :مدرسه

می خواهم بگویم که ما انسان ها وقتی که کودک هستیم مدرسه را زیاد دوست نداریم و به نظر من این تفکر بسیار اشتباه است . اگر مدرسه وجود نداشت و هر روز می خوابیدیم و تلویزیون میدیدم زندگی هر روز و هر شب تکراری بود ولی اگر در مدرسه باشی دوستان خوبی پیدا خواهی کرد و ذهن خود را فعال می کنیم و اتفاقاتی که هر دقیقه مدرسه خواهد افتاد برای ما زیبا است. ممکن است که به خود بگوییم چه بهتر ما فقط استراحت می کنیم و هیچ  ضرری هم ندارد ولی برای چند روز اینطور است و روزهای بعد هیچ کاری نداریم که انجام دهیم و فقط می خوابیم واین باعث افسردگی می شود.ما وقتی در مدرسه هستیم تکلیف انجام می دهیم ،بادوستانمان صحبت می کنیم ولذّت می بریم.

موضوع :مدرسه

می خواهم بگویم که ما انسان ها وقتی که کودک هستیم مدرسه را زیاد دوست نداریم و به نظر من این تفکر بسیار اشتباه است . اگر مدرسه وجود نداشت و هر روز می خوابیدیم و تلویزیون میدیدم زندگی هر روز و هر شب تکراری بود ولی اگر در مدرسه باشی دوستان خوبی پیدا خواهی کرد و ذهن خود را فعال می کنیم و اتفاقاتی که هر دقیقه مدرسه خواهد افتاد برای ما زیبا است. ممکن است که به خود بگوییم چه بهتر ما فقط استراحت می کنیم و هیچ  ضرری هم ندارد ولی برای چند روز اینطور است و روزهای بعد هیچ کاری نداریم که انجام دهیم و فقط می خوابیم واین باعث افسردگی می شود.ما وقتی در مدرسه هستیم تکلیف انجام می دهیم ،بادوستانمان صحبت می کنیم ولذّت می بریم.

موضوع :مدرسه

ما سال پیش خواندیم که مدرسه یک سری مقرّرات دارد مثل :

۱.بدون لاک وارد شویم

۲.باناخن کوتاه وارد شویم

۳.غذای فست فود نخوریم

۴.با کفش مناسب وارد شویم

مدرسه ما از طبقه ی اول تا سوم ۳۳ تا پله دارد .بعضی ها بعد از ماه تعطیلی می گویند وای دلم برای مدرسه تنگ شده و بعد از ۳ روز رفتن به مدرسه می گویند وای دوباره مدرسه شروع شد اما من اینطوری نیستم .

مدرسه جایی است برای آموزش به دیگران است،جایی نیست برای حبس دیگران که تا زنگ خورد مثل پرنده پرواز کنیم

موضوع :مدرسه

می خواهم ویژگی های مدرسه را بگویم بچه ها مدرسه قانون خود را دارد به عنوان مثال صیح ها ساعت ۷ در مدرسه باشیم ،بعضی از وقت های خانم مشقی را می گوید در خانه انجام دهیم و… همه ی قانون هایی که من الان به شما گفتم شما باید در مدرسه اجرا شود تا نظم مدرسه برقرار باشد مدرسه هم باید شوراهایی هم داشته باشد که مدرسه را نظارت کند .مدرسه مانند خانه دوم ما و معلم مثل مادر دوم ما هستند و ما بچّه ها ی دوم معلّم هستیم. باید در مدرسه بهداشت را رعایت کنیم تا مدرسه برتری داشته باشیم بچّه ها قدر مدرسه را بدانید چون معلّم ها درس می دهند و مدیر برای شما جشن می گیرد و در عزاداری هم عزاداری می کنیم . مدرسه حرف ها و حرکات خوب را به ما یاد می دهد من خیلی مدرسه را دوست دارم چون درس می خوانیم و من با درس خواندن حس خوبی دارم و می توانم با اشتیاق درس بخوانم و برای بزرگ شدن آماده شوم .شما هم باید برای درس خواندن به مدرسه بروید .خداحافظ

موضوع :مدرسه

می خواهم ویژگی های مدرسه را بگویم بچه ها مدرسه قانون خود را دارد به عنوان مثال صیح ها ساعت ۷ در مدرسه باشیم ،بعضی از وقت های خانم مشقی را می گوید در خانه انجام دهیم و… همه ی قانون هایی که من الان به شما گفتم شما باید در مدرسه اجرا شود تا نظم مدرسه برقرار باشد مدرسه هم باید شوراهایی هم داشته باشد که مدرسه را نظارت کند مدرسه مانند خانه دوم ما و معلم مثل مادر دوم ما هستند و ما بچّه ها ی دوم معلّم هستیم باید در مدرسه بهداشت را رعایت کنیم تا مدرسه برتری داشته باشیم بچّه ها قدر مدرسه را بدانید چون معلّم ها درس می دهند و مدیر برای شما جشن می گیزد و در عزاداری هم عزاداری می کنیم . مدرسه حرف ها و حرکات خوب را به ما یاد می دهد من خیلی مدرسه را دوست دارم چون درس می خوانیم و من با درس خواندن حس خوبی دارم و می توانم با اشتیاق درس بخوانم و برای بزرگ شدن آماده شوم .شما هم باید برای درس خواندن به مدرسه بروید .خداحافظ

موضوع :مدرسه

من مدرسه را دوست دارم مدرسه را همه دوست دارند. وقتی درس یاد میگیریم باسواد می شویم .  معلّم هایمان خیلی چیزها به ما یاد می دهند .با دوستانمان بازی می کنیم و تغذیه می خوریم .

زنگ انشا خیلی خوشحال می شویم ما از هفت صبح تا سه بعد از ظهر در مدرسه هستیم و خیلی خوش می گذرد بعد وقتی می رویم خانه درس می نویسیم و فردا به مدرسه می رویم و مدرسه بهترین سال های عمر من است.

موضوع :مدرسه

من مدرسه راخیلی دوست دارم،چون که مدرسه خیلی خوب است بخاطر اینکه درس می خوانیم و علم و دانش ما زیاد  می شود و با معلمان جدید و دانش آموزان جدید آشنا می شویم و بچّه ها از سن هفت سالگی به مدرسه می روند .من پاییز راخیلی دوست دارم برای اینکه در فصل پاییز مدارس باز می شود و هر کس در مدرسه تلاش بیشتر بکند موفّق و پیروز می شود و انشااللّه آینده ی خوبی در انتظار اوست و اوّل مهر که مدارس باز می شود برای ما جشن می گیرند و در مدرسه دانش آموزانی که درسشان خوب است به دانش آموزانی که ضعیف هستند باید کمک کنند که همه دانش آموزان در آینده موفّق باشند . زنگ تفریح ها که با دوستانمان به حیاط مدرسه می رویم و بازی می کنیم خیلی خوش می گذرد.

 

موضوع :مدرسه

سلام بچّه های خوب ،من در مدسه بهار آزادی درس می خوانم . من تمام بچه های کشورمان رادوست دارم .بچّه ها می دانید مدرسه کجاست؟مدرسه محیطی است که بچه ها درس یاد می گیرند و می دانید که به شما درس می دهد . معلّم ها کسانی هستند که به شما درس می دهند وشما  را به مرتبه بالا می برند . بچه های خوب آیا می دانید که در هر مدرسه باید شورای دانش آموزی وجود داشته باشد. هدف از تشکیل شورای دانش آموزای این است که مسئولان مدرسه از نظرات و نیاز های دانش آموزان درباره ی مسائل درسی و امور مربوط به مدرسه آگاه شوند و در کارهای مدرسه از مشارکت آنان استفاده کنند .در نیمه ی اول آبان ماه هر سال در مدارس ایران انتخابات شورای دانش آموزی برگزار می شود اعضای این شورا ها نمایندگان دانش آموزان هستند .بچه های خوب امیدوارم از مدرسه و شورای دانش آموزی چیزهای خوبی یاد گرفته باشید.

موضوع :مدرسه

سلام من مدرسه هستم .خیلی خوشحالم که مدرسه دخترانه هستم . چون دخترها درس خوان هستند .مدرسه ما خیلی خیلی  قشنگ است.در مدرسه آیلار و هلیا صبح زود توی حیاط می آیند و سر و صدای خود و دعواهایشان را شروع می کنند .وقتی که بچه ها به مدرسه می آیند حس خوبی به من دست می دهد .من و بچه ها صبح را با شادی شروع می کنیم و ساعت ۳ به خوبی تمام می کنیم .بچه ها اگر در مدرسه ما بیایید خیلی به شما خوش می گذرد علاوه بر این من با بچه ها درس می خوانم . بچه ها من یعنی همان مدرسه را خیلی با نشاط و زیبا شروع می کنند و در آخر تمام می کنند . امروز قرار است بچه های کلاس پنجم ۲ مدرسه را زیبا تزئین کنند .مدرسه پر از دانش آموزان خوب و معلمان مهربان است .امروز قرار است همه ی بچه ها انشإدر مورد مدرسه با من بنویسید و من خوشحالم چون بچه ها درباره ی من خیلی چیزهای خوبی نوشتند .بچه های عزیز تا انشا دیگر از من خداحافظ

موضوع :مدرسه

در مدرسه همه بچّه ها درس می آموزند اگر در مدرسه معلّمان نبودند ما نمی توانستیم از کسی درس بياموزیم آموزش هر درس از معلمانمان است و معلمان زحمت بسیاری می کشند که به ما درس بیاموزند که ما درس بخوانیم و در امتحاناتمان نمره عالی بگیریم.اگر نمره عالی نگرفتیم به خاطر معلممان تلاش کنیم تا نمره عالی بگیریم.ما دانش آموزان وظیفه داریم در مدرسه تلاش خود را زیاد کنیم.

موضوع : مدرسه

سلام من در مدرسه بهار آزادی درس می خوانم .یک مدرسه معمولی نه مدرسه بین المللی هستم . مدرسه من با وجود معلّم و معاون هایی مانند :خانم رمضانی خانم کلاه دوزان، خانم بخشایی ،خانم امینی گلی ،خانم شکرچی سودجانی ،خانم مصلحی و خانم فولادچنگ و از همه مهمتر خانم کدخدایی پا برجاست.وقتی خانم فولادچنگ ،زنگ را می زنند ، صدای پا وخنده های بچه های مدرسه را پر می کنند .وقتی که بعضی از معلّم ها خدایی نکرده سرما بخورند و یا مریض شوند ناراحت می شوم ولی وقتی لبخند بر صورتشان میبینم خوشحال می شوم و از داشتن معلّم ها و معاون ها از خدا تشکر می کنم. آرزوی من سلامتی معلّهاست .من از داشتن مشاورمدرسه به این خوبی لذت میبرم آقای ایراندوست عزیز همیشه سلامت باشید و اما می رسیم به خانم آزادی برای خانم آزادی صفت بگویم فکر نکنم در یک برگه آچهار هم جا نشود ، اگه بخواهم همه ی این پر حرفی ها را در یک جمله بگویم : من خانم آزادی و معلّمان و معاون ها خصوصا خانم کدخدایی را از صمیم قلب دوست دارم.

موضوع:مدرسه

من از کلاس سوم به مدرسه بهار آزادی آمده ام در سال سوم آشنایی زیادی با مدرسه و دوستان نداشتم در مقطع های بالاتر با معلمان آشنایی داشته ام در هر سال معلم های جدیدی داشتیم اما خیلی زمان می برد تا ما با درس دادن آنها و معلمان و دبیران آشنا شویم بهترین خاطرات من در اردو ها با هم کلاسی هایم بود همیشه با هم شاد و خوشحال بودیم در جشن پایان سال برای سرود یا نمایش خود تمرین می کردیم اگر دوستانم مشکلی داشتند به آنها کمک می کردم ما باید مراقب رفتارمان باشیم تا با معلمان و دوستان رفتار خوبی داشته باشیم در اردوها خوراکی هایمان را به هم می دادیم .به حرف دبیران گوش می کردیم و همیشه با نظم و آرام بودیم ما در اردوی آکواریوم به موضوعات و سوال هایی پی بردیم و این کار باعث پیشرفت ما در درس هایمان بود در اردوی سینما همیشه با آرامی در صف منظمی داشتیم و در سالن از ریختن خوراکی ها پرهیز می کردیم چون این کار درستی نیست. د ر اردوی آکواریوم ابتدا به سالن زیبا و بزرگ که نوع های مختلف ماهی را داشت رفتیم و ما با دقت به آن ها نگاه می کردیم و نوشته هایی که مهم بودند را در ذهن خود می سپردیم .بعضی ماهی ها کوچک و رنگی بودند بعد از آن به سالنی که مانند تونل بود که سر تا سر آن از شیشه ای مانند آکواریم بود که جانوران دریایی بودند برای مثال سفره ماهی ،لاک پشت ،ماهی های بزرگ را تماشا می کردیم ،سپس به حوضچه ای کوچک رفتیم و در آنجا باید پول می دادیم تا به ماهی غذا بدهیم این کار سرگرمی زیبایی داشت .

در اردوی سینما با نظم به سمت سینما رفتیم و روی صندلی ها نشستیم بچه ها مقداری  خوراکی با خودشان آورده بودند از آنجا خوراکی هایشان را باز کردند تا بخورند در همین لحظه معلم ما راصدا زد همه به صف رفتیم و به سوی سالن حرکت کردیم معلم صندلی های بچه ها را مشخص کردند و همه ی بچه ها نشستند تا زمانی که فیلم شروع شد در بین فیلم بچه ها از معلم اجازه می گرفتند که بطری های آب را به بیرون از سالن ببرند و آن را آب کنند ،فیلم که تمام شد ما کمی نشستیم تا بقیه ی مدارس از سالن خارج شوند ما هم با نظم به سمت اتوبوس رفتیم و سوار ماشین شدیم و اتوبوس به سمت مدرسه رفت به نزدیکی های مدرسه که رسیدیم بچه ها وسایلشان را جمع کردند و پیاده شدیم .

موضوع:مدرسه

مدرسه برای من مثل مکانی تفریحی است چون در زنگ های تفریح و زنگ های آزاد حرف می زنیم و گفت و گو می کنیم و میخندیم یکی دیگر از این تفریح ها گرگی بازی در حیاط است یا مثلا آب و آتش بازی میکنیم و همراه با بازی میخندیم اما باید حواسمان باشد که بحث تفریح و بازی را در کلاس انجام ندهیم یکی از روزهایی که بهترین روز مدرسه بود روزی بود که امتحانم را عالی و بی غلط شده بودم چون برای آن امتحان بسیار زحمت کشیده بودم و اگر بدون غلط نمی شد امید خودم را از دست می دادم .

یکی دیگرازاین روزها اردو به باغ ابریشم بود خیلی خوش گذشت من و دوستانم با هم در پارک آن جا بازی کردیم و بستنی خوردیم و در راه برگشت کلی آهنگ های زیبا گوش دادیم .یکی دیگر روزی بود که برای اولین بار در کلاس چهارم می خواستم به باشگاه برویم چون همه ی ما کنجکاو بودیم که باشگاهمان چه شکلی است !معلم ورزش چطور است ،خلاصه از این سوال ها.

یکی دیگرروزی بود که به به دیدار سالمندان رفتیم و با گل و شیرینی دل آن ها را شاد کردیم و همه ی آن ها را امیدوار به روزی کردیم که فرزندانشان می آیند و آن ها را می بینند .

روزی دیگراین بود که در کلاس اول اسم خودم را یاد گرفتم و نوشتم من زودتر همه یاد گرفتم چون حروف اسم های من کم بود .

روز دیگرروزی که برای اولین بار در مدرسه بستنی های رنگارنگ و خوشمزه آوردند و همه ی بچه ها از خوشحالی به طرف بوفه دویدند خلاصه من خیلی روزهایی داشتم که هنوز یادم هست و هیچ وقت از یادم نمی رود و همیشه در ذهنم می ماند در کل من خیلی ازمدرسه خوشم می آید ،چون هم با درس خواندن می توانیمد چیزهای زیادی یاد بگیریم و هم به عقل خود اضافه کنیم هم می توانیم چیزهای زیادی یاد بگیریم و هم بهد عقل خود اضافه کنیم دوست هایی پیدا کنیم که خیلی خوب هستند و در موقع تنهایی در کنارمان هستند و همین طور معلم ها و ناظم های عزیز که با اخلاق و رفتار بسیار  زیبایی که دارند به ما رفتارهای خوب یاد می دهند وهمین طور مراقب هستند تا ما صدمه نبینیم و برای ما مثل یک مادر دوم هستند البته یادتان نرود که مدرسه یکمکان عمومی است بچه هایی که کمی خجالتی هستند می توانند در این مکان اجتماعی شوند و اخلاق کم رو بودن را از دست بدهند .

موضوع:مدرسه

دوران مدرسه و سر کلاس درس رفتن برای همه ما خاطرات تلخ و شیرینی رادارد در دوران تحصیل پر است از روزهای درس خواندن و نخواندن ،شیطنت ها و گریه ها !

روز معلم که می شود همه ی دانش آموزان سعی می کنیم با هدیه های رنگارنگ دل معلمانمان را به دست بیاوریم آن روز خیلی خوشحال هستیم و با بچه های کلاس تفریح می کنیم .زنگ تفریح که می خورد با خوشحالی از کلاس بیرون می آییم و با خوردن میوه و تغذیه های مختلف و بازی هایی مانند گرگی را انجام می دهیم در روز اول مدرسه ها خیلی ذوق و شوق رفتن به مدرسه را دارم و دوست دارم دوستانم را که چند ماه است ندیده ام را ببینم و آنها را در آغوش خودم قرار بگیرم و وقتی که زنگ تفریح خورد با بچه ها به بیرون برویم و با دوستانمان گفت و گو صحبت کنیم .در روزهایی که زنگ هنر داریم خیلی خوش می گذرد طراحی های مختلف انجام می دهیم و با دوستانمان مشورت می کنیم .در روز ۱۳ آبان روز دانش آموز در مدرسه کلاس ششم برنامه اجرا کردند و سرود خواندیم شکلات های رنگی خوردیم و به ما کادوهای زیبایی دادند و ما خیلی خوشحال شدیم در این روز همه ی معلم ها به ما محبت می کردند. در زنگ های ورزش به باشگاه می رویم و در راه با بچه ها بگو و بخند می کنیم و با هم ترانه می خوانیم ،در باشگاه ورزش و نرمش می کنیم و بعد بازی های مانند :وسطی،والیبال ،بسکتبال انجام می دهیم وقتی می خواهیم به اردو برویم با دوستانمان برنامه می کنبم که هر کدام یک تغذیه بیاوریم و به یکدیگر می دهیم و جاهای تفریحی و فرهنگی و آموزشی می رویم خیلی روزهای خوبی را در مدرسه سپری می کنیم و این روزها را قدردان هستیم و خاطره های زیادی به جا می گذریم و سال ها بعد یادش می کنیم و دلمان می خواهد باز آن روزها تکرار شود باز در مدرسه ها دنبال هم کنیم باز در کلاس ها یواشکی با هم کلاسی مان صحبت کنیم و تغذیه بخوریم من روزهای بودن در مدرسه را خیلی دوست دارم.

موضوع:مدرسه

وقتی در مدرسه ام خیلی خوشحالم چون معلمان و دانش آموزان یا بهتر است بگویم با دوستانم خوش می گذرانم و معلمانم که مانند مادر دوم ما می مانند.

خلاصه براتون بگم بچه ها مدرسه خیلی خوب است با اینکه سختی و اسانی هایی دارد . اما همین آ سانی و سختی ها ما را به یک دانش آموز عالی تبدیل کردند و این خیلی خیلی لذت بخش است .می دانید این لذت دارد که با دوستان خود صحبت کنیم ،بازی کنیم و کلی چیز های دیر خوشحال کننده من دوست دارم دارم وقتی به سال های بعد می روم با دوستان بسیار زیادی آشنا بشوم و با آنها بازی و صحبت بکنم و وقتی به اردو می رویم آنها من را دوست خود بدانند و به من احترام بگذارند .من قبلا ها فکر می کردم که اگر دانش آموز جدیدی باشم من را دوست ندارند و به من احترام نمی گذارند .

اما اشتباه می کردم این فکر من بسیار غلط بود ،برای اینکه همه آنها به من احترام کاملی گذاشتند من این موضوع را دیر

متوجه شدم .من این موضوع را پارسال فهمیدم یک دانش آموز وقتی جدید است بیشتر به ان احترام می  گذارند و کم کم با

آنها دوست شدم. یک دوست خیلی خیلی خوبی پیدا کردم و واقعا غنیمت بود .اسم او مائده است او یک دختربسیار خوب است او همیشه با من صادق بود و به من مهربانی می کرد من هم خیلی او رادوست دارم و خواهم داشت. بقیه ی آنها هم با من دوست بودند اما با مائده خیلی صمیمی بودیم .

من همان موقع فهمیدم که حتی اگر هم جدید باش آنها تو را دوست دارند و من توانستم با آنها ارتباط برقرار کنم و ما باهم دیگه کم کم دوست شدیم و بسیار من را دوست داشتند ومن هم آنها را دوست داشتم و خواهم داشت .

دوستی خودش به وجود نمی آید بلکه شما و من می توانیم خودمان دوستی را به وجود بیاوریم واز این بابت که دوستانم من را دوست دارند خیلی خیلی خوشحالم و امیدوارم دوستانم من راخیلی دوست داشته باشند و هیچ وقت با من بد نباشند.

من همیشه دوستانم را دوست خواهم داشت و خیلی هم خوشحالم از این بابت .ممنونم ازدوستانی که با من خوب ومهربان بودند.

 

موضوع:مدرسه

وقتی در مدرسه ام خیلی خوشحالم چون معلمان و دانش آموزان یا بهتر است بگویم با دوستانم خوش می گذرانم و معلمانم که مانند مادر دوم ما می مانند.

خلاصه براتون بگم بچه ها مدرسه خیلی خوب است با اینکه سختی و اسانی هایی دارد . اما همین آ سانی و سختی ها ما را به یک دانش آموز عالی تبدیل کردند و این خیلی خیلی لذت بخش است .می دانید این لذت دارد که با دوستان خود صحبت کنیم ،بازی کنیم و کلی چیز های دیر خوشحال کننده من دوست دارم دارم وقتی به سال های بعد می روم با دوستان بسیار زیادی آشنا بشوم و با آنها بازی و صحبت بکنم و وقتی به اردو می رویم آنها من را دوست خود بدانند و به من احترام بگذارند .من قبلا ها فکر می کردم که اگر دانش آموز جدیدی باشم من را دوست ندارند و به من احترام نمی گذارند .

اما اشتباه می کردم این فکر من بسیار غلط بود ،برای اینکه همه آنها به من احترام کاملی گذاشتند من این موضوع را دیر

متوجه شدم .من این موضوع را پارسال فهمیدم یک دانش آموز وقتی جدید است بیشتر به ان احترام می  گذارند و کم کم با

آنها دوست شدم. یک دوست خیلی خیلی خوبی پیدا کردم و واقعا غنیمت بود .اسم او مائده است او یک دختربسیار خوب است او همیشه با من صادق بود و به من مهربانی می کرد من هم خیلی او رادوست دارم و خواهم داشت. بقیه ی آنها هم با من دوست بودند اما با مائده خیلی صمیمی بودیم .

من همان موقع فهمیدم که حتی اگر هم جدید باش آنها تو را دوست دارند و من توانستم با آنها ارتباط برقرار کنم و ما باهم دیگه کم کم دوست شدیم و بسیار من را دوست داشتند ومن هم آنها را دوست داشتم و خواهم داشت .

دوستی خودش به وجود نمی آید بلکه شما و من می توانیم خودمان دوستی را به وجود بیاوریم واز این بابت که دوستانم من را دوست دارند خیلی خیلی خوشحالم و امیدوارم دوستانم من راخیلی دوست داشته باشند و هیچ وقت با من بد نباشند.

من همیشه دوستانم را دوست خواهم داشت و خیلی هم خوشحالم از این بابت .ممنونم ازدوستانی که با من خوب ومهربان بودند.

 

موضوع:مدرسه

روزی از روزها بود که معلم ها وارد کلاس شد و بعد از کمی مقدمه چینی که شما دیگر بزرگ شده اید وبچه های سال های پایین تر رفتار شما را می بینند و درس زندگی می گیرند گفت:«ما می خواهیم شما را به اردوخارج از شهر ببریم ،ما کمی کنجکاو شدیم که بفهمیم به کجا می رویم و معلممان گفت :که به شهرمقدس کاشان خواهیم رفت بعد گفت :«که شما جز معدود کسانی هستید که از مقطع دبستان به اردو خارج از شهر می روید !تمام این حرف ها ما را به وجد آورد و باعث شد که تا روز اردو لحظه شماری کنیم سپس با دوستانمان به شهرمقدس کاشان رفتیم. مطمئنم که همه ی ما سفر را با دوستانمان درک کردیم و می دانیم که چه حس و شور خاصی دارد .در پایان این اردو وقتی که به مدرسه آمدیم و خانواده هایمان به ما زیارت قبول گفتند :من واقعا احساس کردم که بزرگ شدم و وارد دنیایی جدید یعنی ارتباط با خدای خود شده ام و درک کردم که خدا مرا می بیند…

قسمت دوم:کلاس ششم ابتدایی بودم روز دوم مدرسه بود زنگ قرآن بود معلم گفت:در چه کسی قرآن خواندنش عالی است و حفظ است ؟من دست خود را بالا گرفتم به ما اشاره کرد گفت:شما بخوانید .من با کمی استرس سوره ی الزلزله والعادیات را خواندم وخیلی لذت بردم و به من ۲۰ امتیاز دادند،شاید ۲۰ امتیاز به  نظر شما کم باشد ولی آن زمان ۲۰ امتیاز ارزش بالایی برخوردار بود ومن خیلی خوشحال شدم واز خانممان تشکر کردم آن روز برای من خاطره ی بزرگی بود که دوست دارم تکرار شود باز هم قرآن بخوانم و امتیاز بگیرم غیر از آن دیگرهر وقت قرآن داشتیم اولین نفر من قرائت می کردم واز سال های بعد هر معلمی که می پرسید چه کسی می تواند با قرآن با صوت بخواند بچه ها به من اشاره می کردند من هم از خواندن قرآن با صوت لذت می بردم .در همان سال و دو سال بعد هم در مسابقات حفظ و  قرا ئت شرکت می کردم و بهترین لحظات زندگی من با قرآن کریم است .این بود بهترین روزی که دوست دارم تکرار شود .

قسمت سوم :دقیقا نمی دانم چه روزی بود زنگ انشا که خورده بود یادم اومد که دفتر انشا را نیاورده بودم از شانس من هم معلم اسم من را صدا کرد که بروم انشا بخوانم دلمو زدم به دریا و با دفتر خالی شروع کردم به خواندن انشا …من هیچ وقت نفهمیدم که انشا تمام شد بعد خواندن انشا معلم گفت :«آفرین ولی فکر کنم فهمیده بود، هیچی نگفت ولی به خیر و شادی گذشت.

دختری دیشب به خانه برنگشت

اوکجا رفته بود نمی داند کسی

مادر بیچاره اش بی طاقت است

مرگ را دیده در این دلواپسی

پـدرش از مـادرش درمـانـده تر

از کجا باید پرسید حال او

زنـده اسـت یـا مرده خــیال آن از اینکه

زنده است راحت شد و بوسید لپ سرخ دختر را

موضوع : مدرسه

امروز شنبه بیست و ششم آبان ماه است .ساعت شش صبح مادرم برای مدرسه رفتن مرا بیدار کرد.چشمانم را به زور باز کردم ،حال خوبی نداشتم و احساس می کردم ،حال خوبی نداشتم و احساس می کردم تمام بدنم درد می کند .خیلی دلم می خواست باز هم بخوابم ولی از طرفی صدای تلویزیون و از طرف دیگر صدای مادرم که می گفت : بلند شو دیرت می شود.

نمی گذاشت بخوابم /فچاره ای نبود به زور از رختخواب جدا شدم و اصلا نمی دانستم که باید چه کار کنم .مادرم گفت :چی شده دختر ؟چرا در عالم هپروت سیر می کنی ؟اول برو وضو بگیر نماز بخوان . خلاصه با ناراحتی لباس هایم را پوشیدم و مسواک زدم می خواستم صبحانه نخورده از پله ها پایین بروم که مادرم مچم را گرفت و گفت :کجا صبحانه نخورده ؟بر می گردی صبحانه می خوری و بعد می روی و بعد می روی .نمی توانستم کاری بکنم برگشتم و لقمه ای که مادرم آماده کرده بود را در دستم گرفتم و خداحافظی کردم و آمدم پایین و سوار سرویس شدم و به مدرسه آمدم .در راه مدرسه به خودم می کفتم خدایا به خیر بگذران صبح شنبه را با ناراحتی شروع کردم و مادرم هم عصبانی کردم حتما روز بدی پیش رو خواهم داشت ولی کاملا برعکس بود و من با خوشحالی به خانه برگشتم .زنگ اول فارسی داشتیم وامتحان کار وفناوری هم دادیم .

زنگ دوم قرآن داشتیم و دفتر خیاطی کار کردیم و من ودوستم پانا بیست شدیم و  ستاره گرفتیم و بعد هم چک ۲۰ امتیازی از خانم رمضانی گرفتیم .اتفاقا خانم کلاه دوزان هم ۱۵ امتیاز به من داد بعد هم از خانم سلماسی چک ۲۰ امتیازی گرفتم .در کلاس کلاس تفکر و پژوهش  بودیم همه ساکت بودند که صدای ضایعاتی بلند شد و به طور خنده داری داخل بلند گو چیزی می گفت ولی من ودوستانم هر چه سعی کردیم بشنویم چه می گوید به جز کلمه (می خریم ) چیزی متوجه نشدیم ناگهان همه بچّه ها زدند زیر خنده و با هم خندیدیم  .امروز یکی از بهترین روزهای خوب مدرسه ای من بود.

موضوع:مدرسه

من کلاس ششم هستم و می خواهم یکی از خاطره هایی که به اردو رفته بودیم را برای شما تعریف کم .در مدرسه منتظر بودیم که از راه دور یک اتوبوس بوق زد که ما سوار بشویم .کل کلاس سوار اتوبوس شدیم و اتوبوس  به راه افتاد و ما داشتیم شعر می خواندیم ای وای یادم رفت بگویم که کجا می خواستیم برویم !سینما که فیلم وای آمپول را ببینیم .وارد سینما شدیم ،تبلیغات زیادی از فیلم های مختلف روی دیوارها چسبانده شده بود و من هم برای اینکه حوصله ام سر نرود نوشته های روی دیوار را خواندم خیلی طول کشید تا محل پخش فیم برویم،دلیلش  را نمی دانم ،وقتی داخل محل پخش فیلم رفتیم ،روی صندلی نشستم منتظر بودیم تا فیلم پخش شود می دانید که اول پیام بازرگانی است ،بعد فیلم . دوستم به من گفت « چرا فیلم پخش نمی شود خیلی صبر کردم دیگر تحملش را ندارم » من به او گفتم :باز هم بباید صبر داشته باشی همان لحظه فیلم شروع شد .نوشته بود ( وای آمپول! ) و نام نویسنده ها و کارگردان هم نوشته شده بود اما من توجه نکردم خلاصه نام بازیگر ها ،تصویربردارها، نورپردازو…را نوشته بودند اما من بازهم توجه نکردم فکر می کردم فیلم خوبی است اما در واقع برای پسرها بود اما خلاصه اش قشنگ بود . فیلم به اتمام رسید همه از صندلی خود بلند شدند و به طرف در خروجی رفتند اول کلاس ششم یعنی ما به طرف در رفتیم بعد پنجمی ها وبعد چهارمی ها و…ما سوار اتوبوس شدیم دوباره شروع کردیم به شعر خواندن اما من آن شعر هایی که دوستانم بلد بودند بلد نبودم .نزدیک مدرسه شدیم باورم نمی شد که به این زودی به مدرسه رسیدیم زنگ تفریح بود فقط دو زنگ مانده بود به زنگ خانه ،این زنگ فارسی داشتیم با خانم سلماسی ،معلم فارسی به ما گفتند انشا درباره ی مدرسه بنویسیم من شروع کردم به نوشتن اما هر چه فکر می کردم ،هیچی به ذهنم خطور نمی کرد . خانم سلماسی در همان لحظه گفتند :می توانید از خاطرات کلاس پنجممان را هم بنویسید من گفتم :«واقعا »گفتند : بله من نوشتم و انشای من در کلاس اول شد

مهر آمد با مهری بی پایان

خوب مدارس دوباره باز شدند و پدر و مادر ها باید خودشان را برای انجام تکالیف بچه ها آماده کنند .به همین مناسبت یک انشا در مورد اول مهر و شروع سال تحصیلی جدید آماده کرده ام ،که تقدیم به شما می کنم.شاید به عنوان اولین انشایی که قرار است در سال جدید بنویسید مفید باشد .از شوخی گذشته با پایان تابستان علاوه بر آغاز فصل تحصیل بچه هاست، کار پدر و مادر ها هم که همیشه دغدغه پیشرفت تحصیل فرزندشان را دارند بیشتر می شود ….

من هم برای شروع گفتم یک کمکی کرده باشم .من اول مهر را دوست دارم نه فقط به خاطر دیدار دوباره ی معلم هایی که دوستشان دارم یا به خاطر زنگ تفریح و بازی و گفت و گو با دوستان صمیمی ،بلکه به خاطر حس خوبی که آموختن به ما یاد می دهند ،تابستان اگر چه بچه ها آزادی بیشتری دارند و نگران درس ها و تکالیف خود نیستند ولی گاهی انسان حوصله اش سر می رود چون کاری نیست که انجام دهد .انسان ها وقتی کار مفیدی برای انجام دادن داشته باشند و اگر کاری باشد احساس آرامش می کنند .ما وقتی کوچک هستیم آموختن علم ودانش مهم ترین و مفیدترین کاری است که باید انجام بدهیم زیرا آینده ی کشور ما با بازی کردن و خواب ساخته نخواهد شد و ما در برابر آینده خودمان و آباد کردن کشورمان و سر بلندکردن  پدر و مادرمان وظیفه سنگینی داریم .البته من هم بازی کردن و تفریح کردن را دوست دارم ولی سعی می کنم هم درس هایم را درست انجام دهم هم بازی و سرگرمی داشته باشم .تا وقتی که سال تحصیلی تمام شد و تابستان بعدی شروع شد من با یک کارنامه خوب تعطیلاتم را آغاز کنم .درآغاز سال من از خداوند مهربان و بلند مرتبه می خواهم من را کمک کند عمر خودم را در راه علم ودانش و رضایت خودش صرف کنم.

نتیجه گیری :من مدرسه را با تمام سختی هایش دوست دارم و از خدا می خواهم من را در راه رسیدن به اهدافم یاری کند .

آمین یا رب العالمین

موضوع: مدرسه

چشم هایم را به آرامی باز کردم .لباس مدرسه را  بر تن کردم .صبحانه ام را میل کردم و کیفم را براشتم در خانه را باز کردم و به راه افتادم سال اولم بود که می خواستم به مدرسه بروم ،کمی راه رفتم تا به مدرسه رسیدم وارد مدرسه شدم .با دوستان و معلمان به خوبی اشنا شدم ،همه ی بچه ها وارد کلاس های خود شدند کیفم را روی صندلی نیمکت کلاس گذاشتم ،معلم وارد کلاس شد بچه ها همه با هم از از جا برخواستند .آنها هم مانند معلم خود را یکی یکی معرفی کردند. معلم گفت :بچه های عزیز امیدوارم از امسال تا اخر سال با هم دوران خوبی را پشت سر بگذاریم و دوست دارم امسال همه ی شماها با سواد شوید وچیزهای زیادی بیاموزید زنگ تفریح خورد تمام معلم ها وارد دفتر شدند و بچه ها هم همراه با خوراکی های خود به سمت حیاط روانه شدند من هم همراه با دوستانم در حیاط قدم می زدیم بچه ها با هم گرگی ،لی لی و خیلی بازی های دیگر با هم می کردند ناظم می گفت بچه ها ندوید دویدن باعث می شود که یکی از شما زمین بخورد وآسیب ببیند و زخمی شود ناظم زنگ کلاس را زد همگی وارد کلاس شدند و بر جای خود نشستند معلّم  وارد کلاس شد و بچه ها مانند زنگ قبل از جا بر خواستند و دوباره بر جای خود نشستند معلم یکی یکی کتاب ها را به بچه ها داد و گفت بچه ها این ها کتاب های درسی شما هست ،شما باید به خوبی از این کتاب ها مراقبت کنید و باید آن ها را تا آخر سال تحصیلی نگه دارید چون روز اول مدرسه بود زودتر زنگ خانه را ناظم زد .همه ی بچه ها وسایل خود را جمع کردند دم در مدرسه به صف ایستادند سرویس ها یک به یک وارد می شدند بچه های سرویس خود را صدا می زدند ناگهان سرویس من هم آمد و مرا صدا کرد و همراه با بقیه ی هم سرویس هایم وارد ماشین خود کرد ماشین را روشن کرد اولین نفر من بودم آدرس خانه را از من پرسید و مرا تا خانه برد گفت فردا ساعت ده  دقیقه به هفت از خانه بیرون بیا من از او خداحافظی کردم .زنگ خانه را زدم مادرم در را باز کرد رفتم داخل اتاق لباس هایم را عوض کردم کمی آب به دستان وصورت خود زدم در کنار مادرم نشستم و کمی استراحت کردم .

نتیجه گیری:من ازاین داستان نتیجه می گیریم مدرسه رفتن برای تمام بچه ها لازم است و اولین روزی که بچه ها به مدرسه می روند آن روز خاطره ای خوب برای بچه ها می شود امیدوارم تمام بچه ها در مدرسه خوب درس بخوانند و برای درس خواندن تلاش فراوانی کنند.

 

Back to list

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *